اشتباه آخرمان این بود

یک شهر تورا درچشم

یک دیده تورا بردل

یک دل توراعاشق

بازآی برقصانی

این شعله ی عاشق را..

همیشه درخیالِ من

زشعله گرمتر تویی

چه گرم دوست دارمت...

ای عشق 

به شوقِ تو گذرمیکنم ازخویش..

تو قافِ قرارِ من و

من عینِ عبورم...

سایه نشین کاغذم

هرشب ازاین نبودنت

شعربه بوسه میزنم

هُرم نفسهای تو را.....

بلندترین نقطه ی دوست داشتن زنها
پیشانی ولبهای معشوقشان است
همان وقتی که
روی پنجه ی پاهایشان می ایستند
تافاتح بلند ترین حال خوبِ دنیا باشند

با من کدام حادثه را بوده ای

که من....

ازاتفاق عشق کبودم...

ولی تو نَــــــــه....

با روحــــــــم

به توافق نرسیده بودم 

که گِلَم را آوردند.......

مرا بتاب بتاب از گلایه بیزارم

مرا بخواب بخواب

در عطش گرفتارم..

مرا ببر به شروع دوباره

درپایان

مرا ببر ببر

به تورا دوست میدارم

چتر علاقه "تو"بود

برای اینکه

باران ببارد

باران آرزوی من

برای قدم زدن

با "تو"